رونیارونیا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

زیبای دلبندمان

تپش قلب کوچیک رونیا

    روز 11 فروردین وقتی دونستم 1 فرشته کوچولو تو دلم دارم به بابا خبر دادم خیلی خوشحال شد و کلی ذوق کرد و بهم تبریک گفت اون روز از اینکه 1 مسافر کوچولو تو راه داریم خیلی خوشحال شدیم و من 1 احساس خاصی داشتم برای اولین بار دارم 1 تجربه ای کسب میکنم (عجیب و دوست داشتنی) نمیدونستم چیکارا باید می کردم یا باید انجام بدم؟! از اون روز شروع به مطالعه و جمع آوری اطلاعات کردم. برام جالب و دوست داشتنی بود... خاله وحیده 1 نی نی تو دلش داشت که دختر بود قراره انشاا... مرداد ماه به دنیا بیاد...اولین کسی بود که از بودنت تو دلم باخبر شد خیلی خوشحال شد و بهمون تبریک گفت... بالاخره 23 فروردین با مراجعه به دکتر برای اولین بار...
25 مرداد 1393

جشن 7 ماهگی!

  دختر قشنگم امروز 2 روزه که هفته ی 26 ام بارداری رو طی می کنم و این یعنی آغاز ماه هفتم! حالا باید 2 تایی 1 جشن خصوصی بگیریم   میدونی چرا نازنینم؟! چون اونقدر بزرگ شدی و رشد کردی که حتی میتونی در بیرون از رحم نیز زندگی کنی و اگر این هفته به دنیا بیایی 90 % شانس زنده موندن داری دخترم از این رو شاکر خدایم، خدا جونم ممنونم     ...
23 مرداد 1393

همراه همیشگی

          زیبای دلبندم                    به خاطر بسپار...!                    همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است                                    آرام ،             ...
23 مرداد 1393

حرف اول

  سرآغاز هز چیزی یاد خدا ست ، با یاد اوست که آرامش می گیریم و نیرو... دختر خوبم رونیا ،       این وبلاگ رو راه اندازی کردیم تا خاطره های خوب و شیرین " فرشته ی پاکمان " را ثبت کنیم برای روزی که شاید از یادها کم رنگ شود! آخه میدونی جون دلم                  " کم رنگ ترین جوهرها از قوی ترین حافظه ها ماندگارتر است " پس برایت می نویسیم تا ماندگار شود...!   زیبای دلبندمان                       دوستت داریم... ...
23 مرداد 1393
1